سلام واقعا منو و وحیده از ته دل خوشحالیم که تو قبول شدی امیدوارم ادامه راه هم با همین
قدرت پیش بری و فکرتو فقط رو درسات متمرکز کنی و به چیز دیگه ای فکر نکنی من
و وحیده بهت ایمان داریم و مطمنیم که موفق می شی خیلی خوشحالیم که خواهرمون چادریه
شاید دخترهای دیگه تو دانشگاه با مانتو بیان و یا هر تیپی ولی تو همچنان می دونیم با چادر
می مونی چون بوی خدایی میدی تو همچنان فرشته بمون از خدا می خوایم هر کجا که هستی
شاد و پیروز و سلامت باشی من ارزوم اینه که یک کمپ برای بچه های بی سرپرست بزنم
و یک ون هم بگیرم و جمعه ها ببرمشون اردو با وحیده و اگه تو هم مایل باشی می تونی با
ما بیای چون واقعا کنترل کردن بچه ها با اون ذوق و شوقشون واقعا سخته به گذشته
فکر نکن آبجی زهرا ایندتو بساز چند شب پیش وحیده یک مثال قشنگ برام زد گفت
می دونی چرا پلنگ آهو رو شکار می کنه با اینکه آهو سرعتش بیشتر از پلنگه؟!!
گفت چون پلنگ به جلو همیشه نگاه می کنه ولی آهو وقتی داره فرار می کنه به پشتش
نگاه می کنه و همین با عث می شه در چنگال پلنگ بیوفته پس همیشه به اینده فکر کن
و به گذشتت نگاه نکن واسه گذشته ها یک قبرستون همیشگی درست کن و به خودت
قول بده هر وقت به موفقیت و هدف والات رسیدی بیای و به قبرستون یک سر بزنی
و بهشون بخندی من مطمنم یک روز به جایی میرسی که هر پسری ارزوشه همسرش تو
باشی ببین کی گفتیم فقط خودتو باور کن و به اینده درخشانت فکر کن مواظب خودت خیلی
باش بازم می گم خیلی خوشحالیم که قبول شدی بار دیگه هم تبریک می گم جشن کوچک
مجازی ما رو هم بپذیر ایشالا با وحیده شیرینی و یک دست گل می گیریم
میایم دفتر کارت بگو ایشالا
از همه ی شما عزیزانی که ما رو همراهی کردین در این جشن نهایت سپاس و تشکر و دارم
به امید قبولی همه ی شما در رشته و شغل مورد علاقتون خدایا هیچ سفره ای رو بی برکت
و بی روزی نزار
الـــهــــــــی آمیـــــــــــــــن
چون امروز روز شادی و جشن ورودی دانشگاه خواهرمونه چند تا جک هم می گم کنار هم
بخندیم بی مزگی جک هامم به بزرگی خودتون ببخشید خخخ
زن: سوال ازت می پرسم قسم بخور راستشو میگی
مرد: به خدا راستشو می گم
زن : اگه یه روز یه گرگ به من و مادرم حمله کنه به کدوممون کمک می کنی؟
مرد : به گرگه
خدا بیامرز زیادی صادق بود
به بابام گفتم میخوام برم سمت گیاهخواری ! نظرت چیه ؟!
بابام : آفرین پسرم خیلی هم خوبه مگه تو چیت از بـُز کمتره
یبارم دخترا سر من دعواشون شد
رفته بودم خونه شون خاستگاری
خواهربزرگه میگفت واسه تو اومده
خوار کوچیکه میگفت نخیر واسه تو اومده
برچسبها: